پارسا لختی مامان
باغ وحش
پارسای عزیزم در باغ وحش و آقا شیره آقا شیره سمبل قدرت برای پارسا ، توی بازیها همیشه پارسا آقا شیره ست . ...
نویسنده :
مامانی
15:14
تولد بابایی
27 بهمن تولد بابایی بود، یه تولد نصف و نیمه براش گرفتیم ، به همه بخصوص پارسا خیلی خوش گذشت چون با هانیه یه عالمه بازی کرد و آخر کار با گریه ازشون جدا شد ... ...
نویسنده :
مامانی
10:07
هفت سال گذشت
امروز 9 بهمنه ، 7 سال گذشت از اون روزی که خداوند پیوند بین قلبهامون و محکمتر کرد و من با تمام وجودم احساس خوشبختی کردم اینکه نیمه گمشده ام و پیدا کردم و حالا بعد از 7 سال خوشحالم ، خیلی خوشحالم که هنوز همون حس و دارم چون تو بهترینی حمید مهربونم
نویسنده :
مامانی
8:43
یکسال گذشت
یکسال گذشت از اون روزی که برای اولین بار پسرم و گذاشتم مهد ، دقیقا 8 بهمن بود . امروز بعد از چند روز که نرفته بود بردمش مهد و باز دوباره دل تنگی ، هنوز نتونستم با این قضیه کنار بیام و با خودم فکر میکردم چقدر زندگی بی رحمه ما روز به روز داریم از هم دورتر میشیم ، هر چقدر گرفتاریهامون بیشتر بشه این قضیه هم بیشتر میشه ، درس و کار و ... ، بعد با خودم گفتم مگه وقتی پیشمه چیکار میکنم براش ؟ طفلی باید همش بشینه جلو تلویزیون و کارتن ببینه ، هر از گاهی هم که میاد با من حرفی بزنه با یه جواب کوتاه ردش میکنم بره ، آخه من باید به کارهام برسم ولی پسرم چی ؟ . . . دیشب بابایی رفت از اینترنت خروس زری رو برات گرفت تا 12 شب دوتایی داشتین گوش میدادین بعد...
نویسنده :
مامانی
8:37
اینم حلزون
اینم حلزون پسرم که خودش با ابتکار خودش درست کرده ... حسم اینه که از اون وقت که رفته مهد جدید و آموزشش بیشتر شده خیلی تواناییهاش بیشتر شده حالا یا به خاطر اونه یا اینکه قرار بوده این اتفاق بیفته و توام شدن باهم ... ...
نویسنده :
مامانی
14:41
اولین نقاشی های پسرم
اولین نقاشی های پسرم ، البته نه اینکه قبلا نمیکشید ولی خیلی پیشرفت داشته و یه کم شباهت و میشه توشون پیدا کرد ... خورشید مار سی دی ...
نویسنده :
مامانی
14:39
چترش و ببین قشنگه
بالاخره بعد از کلی وقت که پسر خوشگلم چتر میخواست مامان جونش همت کرد و براش خرید ...
نویسنده :
مامانی
14:36