پارسا جونپارسا جون، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

روزگار تنهایی پارسا ...

قائم موشک

1391/8/18 11:34
نویسنده : مامانی
232 بازدید
اشتراک گذاری

یه روز که خیلی خسته بودم و ظهر خوابیده بودم یه دفعه از خواب پریدم دیدم هیچ خبری از پارسا نیست خیلی ترسیدم هر کجا رو گشتم نبود در خونه رو باز کردم گفتم نکنه رفته تو خیابون ولی کفشاش بودن دیگه مطمئن شدم که رفته پشت پنجره افتاده پائین ، آخه اون موقع تازه یاد گرفته بود میرفت پشت پنجره بیرون و نگاه میکرد من هم پنجره رو بسته بودم که خطری نداشته باشه ولی اون موقع تنها چیزی که به ذهنم رسید همین بود ، داد زدم پارسا پارسا کجایی ؟ یه دفعه دیدم یه صدایی از اون طرف اتاق میاد ، بله آقا رفته بودن روی رختخوابهای توی کمد دیواری خوابیده بودن لبخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان پوريا پهلووون كوچولو
18 آبان 91 22:41
امان از دست بچه ها اين خاطره منو ياد بچگي نيلوفر انداخت ساعت 9 صبح پا شدم ديدم دختري نيستش همه جارو دنبالش گشتم ديگه تو مايه هاي سكته و غش و ...بودم كه يهويي خواهرم از 3 تا كوچه پايين تر زنگ زد و گفت نيلوفر خونه ي ماست فكر كن تنها يه بچه 3 ساله چجوري كوچه هارو رد كرده بود يادم كه مياد تنم ميلرزه
مامان یاسمن ومحمد پارسا
24 آبان 91 13:07
اخ که امون از دست این بچه ها منم این روزا پارسا و یاسمن و تو جا رختخوابی میبینم تازه روز به روز مشتاقترند که برند اونجا منم باید کارم و تعطیل کنم چشمم به اونا باشه ناگفته نمونه ما خودمونم که بچه بودیم از این کارا میکردیم