بن تن
پارسا عاشق بن تن
هر دفعه از دم مغازه سوپری رد میشیم گیر میده بن تن بخر ، تو رو خدا یه دونه بن تن بخر ، صبرکن له (یه) چیزی بهت بگم اگه برام بن تن بخری دیگه نمیگم برام بن تن بخری ...
و این ماجرا هر روز روزی چند دفعه ادامه داره ...
از اونجایی که له ( یه ) دونه بن تن قبلا خریده بودیم و اولش نوشته بود برای زیر 13 سال مناسب نمی باشد ، دیگه براش نمی خریم و به جای اون تا حالا شونصد تا سی دی دیگه خریدیم ولی ...
امروز صبح یه بن تن جدید اومده بود باز گیر داد و من شروع کردم به توجیه کردن ، دیدی دیروز خواب هیولا دیدی ؟ می دونی چرا اون خواب و دیدی؟ به خاطر بن تن هه ، چون هنوز کوچولویی ، از این سی دی ها نباید ببینی ، اگه ببینی خوابش و می بینی می ترسی ، تو باید مثلا خرسی ببینی ف موش و گربه ببینی ...
پارسا : صبر کن له چیزی بگم ، خوب موش و گربه هم هاپوی گنده داره
مامان : خوب هاپو که ترس نداره ولی بن تن توش هیولاهای گنده داره ، دیدی برات ببعی به ماه می رود گرفتم چقد باحال بود ...
پارسا : اونم هیولا داره ، هیولای اینقدی داره ..
مامان : اون که ببعی ی گنده است ترس نداره ...
مامان : بعد تو باید این کارتونا رو ببینی که مال کوچولوهاست بزرگ که شدی یه عالمه بن تن برات می خرم اونموقع دیگه خواب هیولا نمی بینی ...
آخیشششششش
و حالا پسرم دیگه بن تن و نمی خواد ... گفت هرموقع اندازه بابا شدم برام بخر
دیدم قبلا چقد زور الکی میزدم که بن تن و براش نگیرم ، میتونستم به جای اینکه با بداخلاقی بگن نه نمیخرم و اونم گریه کنه و گیر بده خیلی راحت براش توضیح میدادم و اون هم خیلی راحت قبول میکرد و نه من اذیت میشم و نه پسر شیر مردم