آخه میمیری حرف نزنی؟
مامان و پارسا دارن ميرن خونه ...
مامان توي دلش : امروز رنگ و روش خيلي خوبه ، تپل شده ، روحيه اش هم كه خوبه ، چقد ورجه وروجه ميكنه
در خونه باز ميشه خانم صاحب خونه مياد بيرون ، پارسا ميپره تو ، از پله ها ميره بالا
خانم صاحب خونه : واي چرا اينقد تو كوچولو شدي؟ چرا بزرگ نميشي مامان
چرا بزرگ نميشه ؟ چرا همونطور كوچولو مونده ؟ همش به خاطر ايناست كه ميخوره ( كاكائو در دست پارسا )
و مامان افسردگي ميگيره ...
آخه من مگه نظر خواستم از كسي؟
از پله ها میریم بالا
پارسا : مامان اسم این خانمه چیه؟
مامان : خاله
پارسا : خاله بی ریخت؟
مامان : حرف زشت نزن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی