مهد کودک
پارسا:
امروز بردمت مهد ، بعد از کلی فکر کردن و سبک و سنگین کردن و سپردن اینور و اونور برای پرستار ،بالاخره تصمیم گرفتم بزارمت مهد .
دیشب تا صبح چند دفعه ای بیدار شدم و به اینکه دارم کار درستی میکنم یا نه فکر کردم...
امروز صبح از خواب بیدارت کردم گفتم می خوای بری با نی نی ها بازی کنی کلی ذوق کردی و با زبون مخصوص خودت ابراز خوشحالی کردی.
رفتیم خیلی خوب بودم ، اومدم پایین با دوربین دیدمت ، دیدم داری خیلی حرفه ای با بقیه میرقصی ، خیلی خوشحالم که اینقد دوست داشتی ولی یکی می گفت ممکنه بعد از ٢-٣ روز دلت و بزنه ، حالا ببینیم چی میشه
خدا کنه همه چی با خیر و خوشی بگذره...
آخر کار هم با خداحافظ مخصوص خودت و کلی بوس فرستادن دل همه رو بردی همه کارمندهای اونجا قربون صدقه ات می رفتند
خیلی خوشحالم ، این یکی از بزرگترین استرس های زندگیمه، ببینیم چی میشه ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی