پارسا جونپارسا جون، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

روزگار تنهایی پارسا ...

زلزله که ترس نداره

الان داشت از تلویزیون یه فیلم پخش می کرد که توی یک روستا زلزله اومد. پارسا چشماش 4 تا شده بود و گفت مامان چی شد؟ گفتم هیچی زلزله شد. یک کم اینور و اونور و نگاه کرد بعد قیافه حق به جانب گرفت و گفت زلزله که ترس نداره اگه زلزله شد میریم اینجا و به میز کامپیوتر اشاره کرد. پاشد رفت نزدیک میز دستش و زد به میز و گفت اینجا خیلی امنه از حرفاش خیلی تعجب کردم و اون میزی که نشان داد واقعا جای امنی بود که مامان هم بهش فکر کرده بود.
29 خرداد 1394

یزد-منشاد

ما امروز 11 اردیبهشت رفتیم منشاد من و پسرم بعد از ناهار و چرت بعدش  رفتیم کوهنوردی خیلی خوش گذشت پارسا هم خیلی خوب میرفت بالا وقتی داشتیم برمیگشتیم موقع پریدن از جوی آب پاش خورد به سنگ و طبق معمول انداخت گردن من!!!!!!
11 ارديبهشت 1394

برگشت دوباره

سلام بعد از چندین ماه دوباره برگشتیم. امروز جمعه 11 اردیبهشته ، فردا روز پدره و ما اومدیم یزد . اتفاقات زیادی تو مدت افتاده که سعی میکنم بعضیهاش و اینجا بنویسم. سال گذشته مامان از مرداد رفت سرکار و پارسا مهد کودکشو عوض کرد الان دیگه پارسای عزیز مامان مهد سپهر ایران می ره که جلوی شرکت مامان و باباست . پارسا بعداز ظهرا با خاله فرحناز میاد شرکت و سه تایی برمیگردیم خونه. پارسا کلاس بلز میره و خیلی خیلی علاقه داره.جدیدا از هفته پیش هم کلاس شطرنج و سفال توی مهد میره که به اونا هم خیلی علاقه نشون میده. کمتر از یک ماه دیگر تولد 5 سالگی پسرمه ، 5 سالش تموم میشه و میره تو 6 سال . مهر امسال میره پیش دبستانی و سال آینده اول مدرسه . امسال عید اول...
11 ارديبهشت 1394
1