پارسا جونپارسا جون، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

روزگار تنهایی پارسا ...

امروز ما

امروز توی مهد کارگاه کشاورزی داشتی ... کارگاه کشاورزی و کاشتن سبزه برای عید... کم کم داره بوی عید میاد ...
13 اسفند 1392

اصطلاحات خاص پارسا

یه چیزی از دستش می افته میگه ببخشید دستم گیج رفت ... صدای تلویزیون بلند باشه میگه مامان الان گوشم کور میشه... چند روز پیش داشت کارتون می دید گفت : مامان می خوای گل دربیاریم؟...(یعنی می خوای گل بکاریم؟) به پاچه شلوار هم میگه آستین ... حالا بگذریم که به قاشق میگه بشقاب به چنگال میگه کاسه ... ...
13 اسفند 1392

عکسهای یه کم قدیمی تر

وقتی هوا خیلی سرد بود و پسرم از حموم اومد بیرون ، چند دست تن پوش عوض کرد تا بالاخره گرم شد ... بقیه در ادامه مطلب ... اون چند روزی که خیلی برف اومد ...       وقتی از عروسی عمو بهروز برگشتیم ، بعد از یه عالمه بازی یا تانیا و خستگی زیاد ...   اردوی قلعه سحرآمیز با همکلاسی ها ....   هواپیما با رباتیک ...   وقتی مامان داشت با پارسا بازیهای مجله رو انجام می داد ، یه دفعه متوجه شد که او اعداد و بلده ...       ماشین ...   شکلات ...   بالش ...   خانه ...   گل ... ...
7 اسفند 1392

امروز ما

پارسا امروز کارگاه داشت... خاله بهش جایزه داد ... مامان براش نبات کوچولو خرید ... ...
6 اسفند 1392

ای ایران

ای ایران ای مرز پر گهر     ای خاکت سرچشمه هنر دور از تو اندیشه بدان      پاینده مانی تو جاودان .............. این روزا این شعر ورد زبون پسرمه ، کلی تمرین می کنه که درست بخوونه البته با اون زبون بچه گونه و کلمات اشتباهی که می گه کلی خنده دار میشه ... کلی با خودش کلنجار رفت تا این مصراع و یاد بگیره ای دشمن ار تو سنگ خاره ای من آهنم ...
6 اسفند 1392

اندر احوالات این روزا ...

مامان و بابا و پارسا در حال صحبت ... مارمولکاااا چی می خورن ؟ بابا : پشه مامان : حشرات پارسا : آره وقتی مارمولکااا پشرات و می خورن ......... پشه و حشرات قاطی شد و شد پشرات ... -------------------------------------------------- یه روز دیگه باز در حال صحبت ... بابا : ...... آره دیگه تو بزرگ شدی ، خیلی بزرگ شدی ، دیگه بزرگتر نمیشی ..... پارسا : نه من هنوز بزرگ نشدم ، من هنوز یه مرت ( متر ) بیشتر نیستم ------------------------------------------------ یه روز دیگه بابا درحال قصه گفتن .. یه پسره بود خیلی باهوش بود اسمش .... اوممممم ..... اسمششششش ... پارسا : کیارش بود بابا : آره کیارش بود ، این پسره خیلی باهوش...
6 اسفند 1392